امروزه وقتی بیمار میشویم، اولین اقدامی که میکنیم این است که مشکل را به دیگری سپرده و مسئولیت درمان آن را به عهده دیگری میگذاریم. وقتی بچهتر بودیم مادرمان مسئولیت آن را به عهده میگرفت و وقتی بزرگتر میشویم به پزشکان رجوع میکنیم. بیآنکه خود را مسئول بدانیم، معمولاً عامل دیگری را برای بیماریهایمان نکوهش میکنیم. وقتی سرما میخوریم میگوییم از یکی از اعضای خانواده، یا یک دوست مبتلا شدهایم. ما به ندرت برای بیماری یا سلامت خود مسئولیت آن را بهعهده میگیریم.
در جامعه مدرن امروز، مردم ابتدا خود را در یک حالت بیماری تحلیل میبرند و بعد تحت عمل جراحی قرار میگیرند. بهنظر میرسد بسیار آسانتر است بعد از آنکه خود را به میزان قابل توجهی ضایع و بیمار کردیم به مطب دکتر مراجعه کنیم و بگوییم: «بسیار خوب دکتر، حالم را خوب کن!» افرادی که روشهای تغذیه نادرست دارند، مثلا دائم با قهوه و شیرینی دونات زندگی میکنند، بیشتر به دکتر مراجعه میکنند، درمان میشوند و بعد دوباره به همان روش قدیمی و عادات همیشگی خود باز میگردند. علت اینکه یکسوم آنچه میخوریم، ما را زنده نگه میدارد و دو سوم دیگری که میخوریم پزشکان را زنده نگه میدارد، همین است!
در حالی که افکار عمومی جامعه در رابطه با مخارج درمان به ستوه آمدهاند، پزشکان بیشتر بهطور قابل توجهی خط آتش را شعلهور نگه میدارند. مردم شروع به درک این مطلب کردهاند که طب مدرن بهجای آنکه تاکیدش بر روی پیشگیری از مبتلا شدن به بیماریها باشد، بر درمان بعد از مبتلا شدن تاکید دارد که هم در کوتاهمدت و هم در دراز مدت مخارج بالایی را به بیماران تحمیل میکند. پزشک مدرن امروزی یک ترمیمگر یا تعمیرکار شده است که آنها «گران» هستند. طب مدرن امروز ما را به سلامت بهتر رهنمون نمیشود. بسیار آسان است که حرفه پزشکی را سرزنش کنیم، اما نیاز اصلی ما این است که کمی عمیقتر کاوش کنیم و بیندیشیم تا مشکلات و مسایل واقعی را درک کنیم. پزشکان صرفا انسانهایی هستند که تمایل دارند به آنچه میدانند و آنچه به آنها آموختهاند عمل نمایند. برای درک کامل موضوع باید نظری به حرفه پزشکی و دانشکدههای پزشکی بیندازیم.
ادامه این مطلب را در مجله شماره سه بخوانید.